حکمت و معیشت
ویژگی جمعی دین، و قدرت تأثیر آن بر روی زندگی اجتماعی پس از انقلاب برایم آشکارتر شد و این منجر به این شد که درباره تفکر مرحوم شریعتی درباره ایدئولوژیک کردن دین بیشتر تحقیق کنم و این موضوع را با پلورالیسم که یکی از لوازم و نتایج تز قبض و بسط بود مقایسه کردم.
نهایتاً به این نتیجه رسیدم که ایدئولوژیک کردن دین آن را به یک قرائت واحد منحصر میکند و یک طبقه مفسران رسمی از دین را به وجود میآورد و این یک پیامد زیانبار هم برای هدف دکتر شریعتی و هم برای تز قبض و بسط من بود. این موضوع را در کتاب «فربهتر از ایدئولوژی» بیان کردهام. به این موضوع بعداً بازخواهم گشت. اما ابتدا اجاز بدهید به برخی افکار پراکنده که در چندسال گذشته آنها را بسط دادهام بپردازم.
مطالعاتم درباره فلسفه اخلاق منتهی شد به کتاب «دانش و ارزش» که مبحثی است بر مبنای اشاره ضمنی هیوم مربوط به استخراج «باید» از «است» سپس این مطلب را با مراجعه به فلسفههای نخستین معتزله و اشاعره و برخی از معاصرین همچون مرحوم طباطبایی بسط دادم این مطالب چاپ نشده باقی ماندهاند.
در متافیزیک محض که یکی از علایق اصلیام بود، چند دوره درباره موضوع مهمی چون علیت و کلیت تدریس کردم و نمونه تفکراتم در باب این موضوع در مقالهای تحت عنوان «معنا و مبنای سکولاریسم» [در کتاب «مدارا و مدیریت» آمده] پدیدار شد که در آن گفتهام سکولاریسم پیوندی با نومینالیسم (Nominalism) [نفی کلیات] دارد، یعنی فلسفهای که وجود کلیات را منکر میشود.
سکولاریسم را به عنوان یک تفکر ظریف که نمیتواند تنها در اصل جدایی کلیسا و دولت خلاصه شود قبول دارم. سکولاریسم تأثیرات فلسفی عمیقتری دارد حتی دریافتم که تضاد میان عرفا و فلاسفه مشایی که در جهان اسلام متأثر از فلسفه یونان بودهاند از این بحث سرچشمه گرفته است در سالهای نخست بازگشتم به ایران کتابهای «دگماتیسم نقابدار» و «جهانی که ما در آن زندگی میکنیم» را منتشر کردم که مجموعه مقالهای است شامل یک مقاله طولانی دربارهی جایگاه علوم اجتماعی همچنین مجموعهای از ترجمههایم را کامل کردم. یکی از کتب مورد علاقهام در این زمینه ترجمه کتاب «مبانی مابعدالطبیعه علوم نوین» نوشته آرثر برت بود. این کتاب نئوکلاسیک که در دهه 1930 نوشته شده هنوز هم اهمیت زیادی در فلسفه تاریخ و علم دارد. این کتاب شامل بررسیهای ژرف، شیوا و خواندنی از موضوعات مورد نظر است. یک مقدمه جامع به آن افزودم و تا آنجایی که امکان داشت آن را به روز کردم.
مجموعه دیگری را دربارهی فلسفه علوم طبیعی و دو کتاب دربارهی فلسفه علوم اجتماعی که نویسندگانش آلن راین و دانیل لیتل بودند ترجمه و منتشر کردم. [به ترتیب «فلسفه علوم اجتماعی» و «تبیین در علوم اجتماعی»] در طول این کارها مجموعه مقالات دیگری که نوشتههای اصلی من در تز قبض و بسط تئوریک شریعت بودند را منتشر کردم.
در این اواخر موقعیت مناسبی داشتم که یکسری سخنرانی هفتگی را در تعدادی از مساجد طی یک دوره 6 ساله ایراد کنم این یک فرصت خجسته بود و به خاطر آن خدا را شکر میکنم. در طول این جلسات که مخاطبین اصلی آن دانشجویان بودند مسائل مذهبی را در اولویت نخست، مورد بحث قرار دادم. مثلاً اسرار موفقیت پیامبران و تفسیر خطبه متقین امام علی در نهجالبلاغه که چندین مرتبه تجدید چاپ شده است.
(کتاب «اوصاف پارسایان» همچنین یک سلسله سخنرانی دربارهی آخرین وصایای امیرالمؤمنین (ع) به فرزندش امام حسن (ع) ایراد کردم این موضوع به زودی چاپ و در 4 جلد منتشر خواهد شد 20 جلد از آن اکنون منتشر شده است. (یعنی کتاب «حکمت و معیشت» گهگاهی درباره موضوعات مربوط به مناسبتهای مذهبی نظیر تولد پیامبر اکرم (ص) یا تولد یکی از امامان شیعه سخنرانی میکردم. برخی از این سخنرانیها در یک کتاب تحت عنوان «حدیث بندگی و دلبردگی» چاپ شد. آخرین کتاب من در فلسفه سیاسی، مدارا و مدیریت هنوز هم تحت بررسی وزارت ارشاد است. امیدوارم این کتاب پس از تغییرات چاپی و توافقات مورد نیاز روزی روانه بازار شود (این گفتوگو به سال 75 مربوط است کتاب در سال 76 چاپ شده است.) متأسفانه این کتاب به خاطر ماهیت موضوعاتی که مورد خطاب قرار داده بود، با مشکلات فراوانی در اداره ممیزی مواجه شد. اداره نهتنها بر اینکه ما بعضی از مقالات این کتاب را حذف کنیم اصرار ورزید بلکه همچنین ما میبایستی به نقد یک منتقد ممتاز آنها تن دهیم تا مطالب انتقادی خودش را ضمیمه کتاب کند این کی شرط ناگوار، اهانتآمیز و تحملناپذیر بود، اما مجبور به تن دادن به آن بودیم.
مقالاتم درباره روحانیت گمان میکنم در این کتاب چاپ شده باشند. صلاحیت این کتاب برای انتشار به وسیله وزارت ارشاد اسلامی تنها پس از نقد گروهی از مخالفان مشهور که به عنوان ضمیمه کتاب به ناشر تحمیل شده بود، تصویب شد همانطور که شما میدانید دو مقاله این قیل و قال را به پا کردند این دو مقاله برای نخستین بار در ماهنامه کیان منتشر شدند.
* یکی از این مقالات را که در کیان منتشر شد به یاد میآورم آیا عنوانش «انتظارات دانشگاه از حوزه» نبود؟
خیر، این مقاله دیگری است. مقالاتی که در حقیقت آن جنجال را به پا کردند «حریت و روحانیت» و «سقف معیشت بر ستون شریعت» بودند. مقاله مدنظر شما بخشی از کتاب [فربهتر از ایدئولوژی است] که متن یک سخنرانی ایراد شده و منتشر شده قبل از این دو مقاله بود. این مقاله نیز اختلاف، نقد و عصبانیتی را برانگیخت اما نه به اندازه دو مقاله قبلی. این مقالات را به این خاطر نوشتم که فکر میکردم خلائی در نوشتههایم در رابطه با نقش حاملان و صاحبان دین (روحانیت) وجود دارد.
سازگاری حقایق
[این عصبانیتها] به خاطر این بود که در ابتدای این دو مقاله بیان کردهام که روحانیت به وسیله علم و تقوایش شناخته نمیشود بلکه به واسطه وابستگیاش به مذهب برای معیشت شناخته میشود. این تز خوشایند روحانیت واقع نشد و به شدت مورد حمله قرار گرفت. اجازه بدهید این مطلب را بیفزایم که بعداز انتشار مقالات پیرامون قبض و بسط در کیهان فرهنگی، یک گروه خاص زمام امور را در بعضی از مراکز فرهنگی همچون نشریاتی خاص به دست گرفت و این پایان کار آن نشریه بود.
اما خوشبختانه بعضی از مدیران این نشریه، نشریه دیگری را تحت عنوان کیان گشودند. نشریهای که من انتشار مقالاتم و حتی بعضی از اشعارم را در آن پی گرفتم. این ماهنامه با مخاطبان وسیع و ستایشهای توأم با انتقاد مواجه شد. این تریبون به من اجازه داد تا ارتباط خودم را با قشر عظیمی از دانشجویان و روشنفکران سراسر ایران ادامه دهم. نامهها، تلفنها و پیشنهادهای آنها موجب شعف وصفناپذیری برای من است. همچنین موقعیت مناسب برای تدریس به گروهی از طلاب حوزه در قم برای مدت دو سال داشتم. دروس من در آنجا بیشتر به کلام جدید و فلسفه دین مربوط میشد. بسیار خوشحالم که این دروس هنوز هم مورد توجهاند. هر چند که فرصتی دیگر برای تدریس ندارم یا صریحتر بگویم اجازه تدریس در قم را ندارم. این باب نیز مانند سایر ابواب به روی من بسته شد. هر چند مبحث فلسفه دین در حوزههای علمیه قم رشد کرده است و همین حالا دو یا سه نشریه در این زمینه منتشر می شوند که مدیران و نویسندگان آن دانشجویان سابق من هستند، اما آنها نام مرا ذکر نمیکنند و اجازه ندارند تا مقالات مرا چاپ کنند اما افکار مرا در باب فلسفه دین که مشتاقان فراوانی یافته است پیگیری میکنند. تعدادی از طلاب از قم به دانشگاههای سراسر دنیا برای مطالعه در این زمینهها فرستاده شدهاند.
در هر صورت این موضوع (فلسفه دین) توجه طلاب و حتی اساتید حوزه را به سوی خود جلب کرد. من این موضوع را به عنوان یک تحول مثبت در نظر میگیرم و امیدوارم که تداوم یابد.
* از شما به خاطر این شرححال جامع متشکرم. شما به تلاشهایی که در جهت قراردادنتان در متن تحولات سیاسی-اجتماعی جهان اسلام وجود دارد واقفید. بعضیها حتی از این هم فراتر رفتهاند و شما را لوتر اسلام خطاب میکنند. ایده قلمروهای متمایز حیات-علم، دین، سیاست و غیره- که مشخصه تفکر شماست ممکن است به عنوان نشانه تغییر عظیمی در جهان اسلام پس از 100 سال دست و پنجه نرم کردن با مدرنیته (Modernity) تفسیر شود. منظور من این است که آیا منصفانه است که بگوییم تفکر شما در تئوری، آنچه را که جهان اسلام به طور اعم و مردم ایران به طور اخص در قرن گذشته یا قبل از آن تجربه کردهاند تئوریزه کرده است؟ من به تمثیل جغد مینروای هگل استناد میکنم، مبنی بر اینکه ایدهها مقدم بر واقعیت نمیآیند، بلکه پس از آن شکوفا میشوند اجازه بدهید از شما یک سؤال دوسویه بکنم. چگونه تأثیر تجددگرایی اسلامی را به طور اعم و انقلاب اسلام را به طور اخص بر روی تفکرتان ارزیابی میکنید. و چه پیوندهایی را بین فلسفه خودتان و افکار سایر متجددین و اصلاحطلبان مسلمان مشاهده میکنید؟
ممکن است من بهترین فرد برای اظهارنظر کردن درباره تمام وجو ه این سؤال نباشم. اما بعضی نکاتی که به ذهن من خطور کرده است را بیان میکنم و قضاوت را به خودتان وامیگذارم.
اولاً من همیشه به موضوعات تئوریک علاقهمند بودهام. این موضوعات را اقناع کننده و جذاب میدانم.
هر چند پس از انقلاب اسلامی به موضوعات عملی نیز علاقهمند شدم. زیرا به وضوح دریافتم آنهایی که انقلاب ما را هدایت کردند به دوران پس از سقوط رژیم ظالم شاه فکر نکردهبودند، بنابراین هیچ تصوری از موضوعاتی از قبیل اقتصاد جهانیف مدرنیته و مدیریت متکی بر اطلاعات و غیره نداشتند. آنها صادقانه باور داشتند که تنها اگر قانونگذاران عادل و خیرخواهی باشند جامعه روال طبیعی خود را طی خواهد کرد. در این ضمن، ادعاهای بلندپروازانه بدون هیچگونه روش واقعگرایانهای برای دستیابی به آنها تداوم یافت. ما کمی بیش از حد شعارهای دلفریب برای عرضه داشتیم. بدیهی است که این چیزهای پیشرفت مهم و اساسی را به بار نمیدهد. بنابراین آنچه را که من نیاز آن را ذکر کردم تنها کار در مسائل تئوریک نیست بلکه به پرداختن مسائل عملی نیز اختصاص دارد.
نکته دوم اینکه من همیشه یک شعار واحد را دنبال میکنم. این موضوع در بیان آسان اما در عمل سخت است. من باور دارم که حقایق در هر مکانی با هم سازگارند. هیچ حقیقتی در مقابل حقیقت دیگر قرار نمیگیرد. همه آنها ساکنان یک خانه و ستارگان یک کهکشاناند یک حقیقت در یک گوشه دنیا مجبور است که با تمام حقایق نقاط دیگر هماهنگ و سازگار باشد در غیر اینصورت چنین چیزی دیگر یک حقیقت نیست به خاطر این است که من هرگز تحقیقاتم را به خاطر حقیقتی در سایر عرصههای فکر و عقیده، رها نکردهام.
این واقعیت یک موهبت مضاعف است به خاطر اینکه موجب تحقیق مستمر میشود و یک پلورالیسم مقید را به وجود میآورد. دائماً این شگفتی را که آیا حقیقت کسی یک حقیقت جامع و کامل است یا فردی آن را کاملاً موشکافی و با سایر انواع حقایق مقایسه نموده است را افزایش میدهد زیرا شرط اصلی یک حقیقت هماهنگی آن با سایر حقایق است. بنابراین در تحقیقم در باب حقیقت، از این مطلب صرفنظر کردم که آیا یک فکر از غرب یا شرق نشأت گرفته و یا خاستگاههای جدید یا قدیم دارد. بدیهی است که ما همه حقایق را در اختیار نداریم و به مردم و کشورهای دیگر نیاز داریم تا به ما در آشکار کردن وجوه متفاوت حقیقت یاری رسانند.
مسائل نظری انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی وسوسهای را در ذهن من به وجود آورد مبنی بر اینکه سعی کنم حقایق دیگران و حقایق خودمان را در زیر یک چتر جمع کنم و مشکلات عملی و تئوریکی که با آن مواجه بودیم و هستیم را حل کنیم. حرف من در تئوری قبض و بسط این است که برای فهم متون دینی به سایر انواع معرفت هم نیاز داریم؟ البته اگر میخواهیم فهممان [از دین] راکد و بیرونق نشود.
همچنین از هنگامی که انقلاب اسلامی ایران بر پایه ادعاهای مذهبی بنا شد، شدیداً به مسئله جایگاه واقعی دین در جامعه علاقهمند شدم.
بدون آنکه قصد مقایسه دکترشریعتی و خود را داشته باشم پاسخ دادم: «شریعتی قصد فربهکردن دین را داشت، اما من میخواهم از فربهی آن بکاهم.» مهمترین آسیبشناسی متوجه دین که پس از انقلاب به آن التفات نمودم این است که دین فربه و حتی متورم شده است. بسیاری از ادعاها به نام دین ساخته و بسیاری از تکالیف شاق بر روی شانههای دین گذاشته شده است. این برای دین نه ممکن و نه مطلوب است، رسالت نهایی دین، حذف چنین فشاری است. این ابلاغ دین به وسیله غربالکردن، کاهش و زدودن لایههای زائد از چهره دینداری، آسانتر میشود.
هر سیستمی ضعفهای خاص خودش را دارد یک جامعه دینی نیز مشکلات خاص خودش را دارد یکی از این مسائل نفاق است مسئله دیگر ایدئولوژیک کردن دین، به معنای تبدیل آن به یک اهرم جزماندیشی و عداوت است همیشه گفتهام آشتی دادن دین با مهربانی و شفقت به همان آسانی وحدت آن با عداوت است ایدئولوژی از طریق عداوت به این هدف عینی میرسد. این موضوعات از منظر من آفات تفکر دینیاند که اگر مورد بیاعتنایی قرار گیرند فراگیر خواهند شد. این مسائل و مشکلات به سهولت در جامعه دینی نوپای ما قابل شناساییاند با این وجود رهبران ما نهتنها از این وضع راضیاند بلکه این مسائل را اشاعه میدهند. ما با وابستگی به یک مرجع واحد برای تمام نیازهای جامعه مواجه شدیم. در این مورد عقیدهای وجود داشت مبنی بر اینکه قرآن و سنن مذهبی توانایی پاسخ به همهی نیازها را دارند واین یعنی تأکید بیش از حد بر روی وجود عبادی و حقوقی دین و تأکید بر روی مظاهر بیرونی دین. اینها از جمله موضوعاتی بودند که توجه مرا پس از انقلاب اسلامی به سوی خود معطوف کردند. حتی تلاش کردم تا به رهبران جامعه دربارهی خطر ذاتی چنین وضعیتی هشدار دهم اما رهبران روحانی ما به این موضوعات توجه کافی مبذول نمیداشتند. آنها با این انتقادات به مثابه نشانههای مخالفت با خودشان، برخورد و با آنها مخالفت میکردند.
این مسائل باعث شد تا وارد حوزه نقد اجتماعی شوم، در تلاشم برای مقابله با فربهی دین درگیر چند موضوع از قبیل قرار دادن فقه در جایگاه مناسب خودش، جداکردن ذاتی و عرضی در دین و تمییز دادن دین به عنوان یک تجربه شخصی از دین به عنوان یک نهاد اجتماعی شدم. در تمام این مباحث سعیکردهام ماهیت مهربانتری از خدا در جامعه ترسیم کنم. بنابراین تصویر انقلابیون میتوانند وارد یک همزیستی مسالمتآمیز با خودشان و دیگران شوند. در نتیجه تلاش کردم تا از میزان عداوت که بعضی به عنوان حقیقت دینداری میپندارند، بکاهم. بعضی افراد در جامعه ما تحت تأثیر افکار فاشیستی و استالینیستی باور دارند که ذات دین، دشمنی، تکفیر و مجازات است. آنها را باید نصیحت کرد. به این نتیجه رسیدم که اگر ما میتوانیم اسلام را با انقلاب تطبیق دهیم، چرا نتوانیم آن را با حقوق بشر، دموکراسی و آزادی تطبیق دهیم؟
روی هم رفته «انقلاب» یک مفهوم فرادینی است. دلیل عدم تطبیق دینداری کنونی با مفاهیم بالا این است که روحانیت ما با این مفاهیم ناآشنا است و برای اینکه قدر این ویژگیها و دستاوردها را بدانند مهیا نیست.
بنابراین در ایضاح این مطلب کوشیدم که افکار فرادینی معتبرند و مستقلاً مهماند و حتی برخورد فهم دین تأثیر میگذارند. حقوق بشر یکی از این مفاهیم مهم فرادینی است. چنانکه من در یکی از مقالاتم در این حوزه به آن اشاره کردهام همچنین این بحث باید بیرون از دین واقع شود چون تأثیر زیادی بر روی فهم شخص از دین دارد.
میتوانم توسعه همه این افکار را به یدایش انقلاب اسلامی ایران، گسترش روش زندگی و تفکر مذهبی در جامعه و ادعای اسلامی شدن حکومت نسبت دهم. یکی از مباحثی که نسبت به آن بسیار حساس بودهام اندیشه دولت و حکومت اسلامی است.
بدیهی است که حکومت روحانیون فینفسه موضوعیتی ندارد. بنابراین هیچ بحثی دربارهی آن نکردهام که هیچ روحانی، به خاطر روحانی بودن، نباید امتیاز خاصی چه اقتصادی و چه سیاسی، بر سایر شهروندان داشته باشد همچنین در باب معنای حکومت اسلامی در آن بحث کردهام.
تمام اینها ناشی از انقلاب و اتفاقات درون ایران بود. این اتفاقات مرا به تفکر واداشتند و سعی کردم برای آنها مبانی تئوریک فراهم کنم.
باز هم تأکید میکنم که حکومت اسلامی در جامعه ما، متأسفانه حکومتی فاقد تئوری و دکترین است.
بنابراین در حوزههای اقتصاد، سیاست، حقوق بشر و روابط بینالملل، با یک روش قدیمی و دیمی عمل میکند. حکومت نه مبانی و اصول رفتار عقلانی را به وجود آورده است نه زمانی را برای ایجاد آن اختصاص داده است.
مسائل نظری انقلاب اسلامی
فتاوا و احکام بعدی امام خمینی درباره فقه مولود نیازهای عینی و ضروری بودند اما فرصتی برای تهیه مبانی تئوریک این احکام [توسط دیگران] فراهم نشد. فکر میکنم ما نیاز به ایجاد مبانی تئوریک داریم. اگر افکار من با توفیق روبهرو شده به خاطر این است که من این افکار را در محیطی که از لحاظ تئوریک احساس نیاز میکرد مطرح کرده و پیگرفتم.
* دربارهی مسئله قرابت افکارتان با دیگر اصلاحطلبان و متجددین چطور، آیا تصور میکنید که این مسئله را به اندازه کافی مورد توجه قرار دادهاید؟
خوب، ممکن است به بعضی از تأثیرات اشاره کرده باشم ولی نقاط تشابه و افتراقی وجود دارد که بهتر است دیگران آنها را بسط دهند. البته باید این را بگویم که به متفکرینی نظیر محمد عبده، سیدجمالالدین اسدآبادی، غزالی، شاه ولیالله دهلوی و دیگر اصلاحطلبان و متجد دینی که افکار متجددانه در سر میپروراندند توجه داشتهام. تئوریهای آنها را برای یافتن نقطه افتراق و استراتژیهای آنها را برای حل مشکلات مورد مداقه قرار دادهام.
* این موضوع ما را به آخرین سؤال میرساند. آینده زندگی اجتماعی و فکری مسلمانان را چگونه ارزیابی میکنید؟ به عبارت دیگر چه مسائل ضروری و عمدهای را در مسیر نسلهای آینده مسلمانان مشاهده میکنید؟
این یک مسئله کلان است و من مطمئن نیستم که بتوانم حق مطلب را ادا کنم. خلأ تئوریکی که در مورد ایران بر آنان اندوه میخورم در تمام جهان اسلام گسترده است. اجازه بدهید عرض کنم که در یکی از مقالاتم بین دو نوع اسلام تمایز قائل شدهام؛ «اسلام هویت و اسلام حقیقت».
اسلام هویت ظاهری است برای هویت فرهنگی و واکنشی است به آنچه که بحران هویت نامیده میشود، اما اسلام حقیقت به اسلام به عنوان گنجینه حقایقی که راه رستگاری دنیوی و اخروی را نشان میدهد اشاره میکند.
پیامبر اسلام نیز به مثابه پیامآور این حقایق شناخته میشود. پیامبر اسلام و سایر رسولان الهی مردم را به سلسله حقایقی که در اصل راه رستگاری را نشان میدهد دعوت میکنند. هنگامی که مردم این حقایق و آداب مذهبی شامل این حقایق را پذیرفتند به تدریج هویتها را توسعه میبخشند و تمدنها را میسازند. توسعه یک هویت یا یک تمدن به هیچوجه هدف پیامبران نبوده است.
اصطلاح تمدن ساخته تاریخنویسان است. مثلاً مسلمین هرگز تا قرن اخیر نمیدانستند که سازنده یک تمدن بودهاند. همه میدانیم که چه مفهوم مبهم و نامحدودی است و چطور میتواند قضاوت را مغشوش سازد. از این واهمه دارم که مسلمانان در مواجهه باتمدن غرب آرزو کنند که به اسلام به مثابه یک هویت بازگردند و اینگونه رجعت به وسیله مسلمانان خاصی تحریض شده و هیچ متفکر مسلمانی شبیه آن فکر نمیکند اخیراً تز آقای هانتینگتون را مورد بررسی قرار دادهام و متوجه شدم که او به شماری از تمدنها که شامل تمدن اسلام هم میشود استناد کرده است. نظر او دربارهی بحران هویت در جهان اسلام، مرا دربارهی صحت قضاوت خودم مطمئنتر کرد.
فکر میکنم یکی از بزرگترین مشکلات تئوریک جهان اسلام به طور کلی این است که مردم به تدریج اسلام را به مثابه یک هویت بپندارند تا یک حقیقت درست است که مسلمانان یک تمدن و هویت اسلامی را بنا نهادند اما آنها اسلام را به خاطر هویت یا تمدن برنگزیدند تمدنها معلول و پیامد ناخواسته و نوپای اعمال آگاهانه کنشگران اجتماعیاند. آنها عصارهای از مجموعه دستاوردهای ایدهآل نسلهایی متعددند. تمدنها شبیه زبان و بازار هستند. آنها نمیتوانند از تلاش آگاهانه اندکی نشات گرفته شده باشند، به طوری که هایک اشاره میکند تمدنها طرحهای خودبهخود و خلقالساعهاند. هر گونه تلاش ارادی برای طراحی تمدنها زیانبار خواهد بود.
من نمیگویم مسلمین هویتی نداشته باشند بلکه اسلام نباید به خاطر نفس هویت انتخاب شود. همانطور که مولانا میگوید:
هر که کارد قصد گندم باشدش
کاه خود اندر تبع میآیدش
قصد در معراج دید دوست بود
در تبع عرش و ملائک هم نمود
بنابراین اعتقاد دارم که اسلام هویت باید تسلیم اسلام حقیقت شود. اسلام حقیقت میتواند با سایر حقایق همزیستی مسالمتآمیز داشته باشد اما اسلام هویت در سرشت خودش طالب هویت است و آماده جنگ با هویتی دیگر. دو هویت با یکدیگر درگیرند. در حالی که دو حقیقت با یکدیگر تشریک مساعی میکنند.
این نکته بسیار حائز اهمیت است. هر چند موضوعات جزییتری وجود دارد. مسائلی وجود دارند که تنها در مقیاس جهانی قابل حل هستند. نمونهای از این گونه مسائل بردهداری است. این مسئله اکنون نه تنها در جهان اسلام بلکه در سراسر جهان منسوخ شده است. هیچکشوری وجود ندارد که قانونی در مورد بردهگیری وضع کند یا بردگان را در حین جنگها به اسارت درآورد. اما میدانیم که در روزگار پیشین آن رسم به رسمیت شناخته شد و لغو بردهداری از جانب فرهنگ غالب جهانبود که ردهر چیزی نفوذ میکرد و جامعه اسلامی نیز از این قضیه مستثنی نبود مسلمین به عنوان اسیران جنگی نگهداری و تبدیل به برده میشدند و مسلمانان نیز به همین نحو عمل میکردند. هیچ راهی برای از بین بردن آن رسم به صورت منطقهای بدون اینکه مقیاسی جهانی منسوخ شود وجود نداشت.
گفتوگو بین ادیان
دسته خاصی از پدیدهها نیاز به مشارکت جهانی دارند. حدیثی از پیغمبر اسلام است که میفرمایند:«ما همه مسافران روی یک کشتی هستیم. اگر یک نفر سوراختی در کشتی حفر کند، همه ما غرق خواهیم شد.» این یک تمثیل بسیار عالی است که تمام ساکنین جهان به مثابه مسافران روی یک کشتی فرض شوند.
ما مسلمانان دو نوع مشکل پیشرو داریم. مشکلات منطقهای و مشکلات جهانی که به طور کلی مشکلات بشریتاند. به نظر من اکنون مسائلی همچون صلح، حقوق بشر و حقوق زنان تبدیل به مسائل جهانی شدهاند. متفکرین ما باید به این مسائل توجه کنند. مسئله اندوهبارتر دیگر مسئله محیط زیست است.
بنابراین من همچنان بر عقیده خودم هستم که مسلمانان باید موضوعات معینی را جهانی در نظر بگیرند و در همان سطح با آنها برخورد کنند بر طبق این عقیده آنها میتوانند به طور منطقهای آنچه را که جهانیان در سطح جهان موفق به کسب آن شدهاند به دست آورند. البته موضوعات خاص و منطقهای دیگری نیز وجود دارد. مسائل جهانی از قبیل تکنولوژی نیازمند راهحلهای جهانی است.
خوشبختانه این عصر متکی بر گردش تحقیقات، فرصت بسیار مناسبی را برای آشنایی با انواع عقاید، حقایق و راهحلها فراهم کرده است. برای مثال اکنون مسیحیت، یهودیت و سایر ادیان برای بررسی موشکافانه توسط ما و بالعکس به سهولت در دسترساند، باید این فرصت را غنیمت بشماریم و سعی در ایضاح مواضع بینالادیانیمان نماییم ما مسلمانان باید در تطبیق حقایق مختلف کوشاتر باشیم.
* آیا منظورتان یک دیالوگ بینالادیانی است؟
دقیقاً منظورم همین است.
* از بیاناتتان بسیار متشکرم.
من هم از شما سپاسگذارم.
پایان
نظرات
• ما « محک » نیستیم برای ارزیابی دیگران تا اگر موافق ما باشند خوب و اگر مخالف ما باشند بد باشند. از این خصلتهای خودپرستانه و شرک آلود خود را برهانید اگر کسی دیگر، دچار چنین اشتباهی شد شما حذر کنید. <br /> • علت دردها و مشکلات انسان، ضعف فرهنگی، علمی، کمبود کتاب و کمبود آموزشهای اخلاقی نیست بلکه علت اصلی آن عدم وجود تزکیه میباشد فقط از دین بر میآید زیرا همزمان ذهن و قلب انسان را پرورش میدهد. <br /> • اساسیترین مسئله برای هر مسلمان در هر شرایط و وضعیت که پیش و بیش از هرچیز مراقب درون و نفس خود باشد زیرا در اسلام اصلاح ضمیر دشمن(شیطان)و بستن راههای نفوذش در دنیای پیچیده درون جهاد اکبراست و پایه و اساسی است برای جهاد اصغر یعنی شکست دشمن در دنیای بیرون که بالتبع سادهتر از جهاد دنیای درون است. <br /> • تنها عامل بدبختیهای مسلمانان بیگانه شدن از قرآن بود.واکنون نیز تنهاوسیله آگاه شدن و خوشبختی و رستگاری مسلمانان و رهایی از بند اسارت جهانخواران و دامهای تزویرشان فقط بازگشت به سوی قرآن است و جز این راهی درست و مستقیم وجود ندارد. <br /> • شجاعت و تواضع را چنان در خود نیرو بدهید که از مطرح شدن بترسید. <br /> • تکالیف بر حسب تفاوت شرایط، متفاوت است. <br /> • کسی نزد خدا محبوبتر است که به خاطر رضای خدا با خدمت به دین و بندگانش تحمل و گذشتش بیشتر باشد حتی نسبت به اشتباهات و خطاهای مسلم دیگران. <br /> • در تبلیغ دین، علاقه به هدایت و خوشبختی مردم، اساس کار است. <br /> • «قلب ناسالم»، با سختی و، اخمویی و، بیاعتنایی به غیر و، خشکی و، کینه و...، سازگار است؛ و «قلب سالم» با نرمی و خوشرویی و عطوفت و حسّاسیت و صفا و... <br /> • توجّه داشته باشید طُرق وسوسه شیطان، متغیر است. اگر کسی، در مورد بعضی از محرّمات، به درجهی «اطمینان نفس» رسید، گمان نکند که: دیگر، بر نفس خود، در آن موضوع تسلّط کامل یافته؛ چنانکه در هیچ شرایطی، دچار تزلزل نگردد. حتّی اگر در آن موضوع، حصار تقوی را، گرداگرد خود بکشیم، ممکن است: همین «گمان حصول اطمینان نفس» بزرگترین شکافی گردد که شیطان، از آن، سمّ کشندهی «عجب» را، بر قلوبمان بپاشد؛ که این خود، از اصل همان گناه، زیانبار است. <br /> • «شوخی»، با شروط آن، از ارزشهای اخلاقی است. اسلام، خشکه مقدسی و، زندگی و روابط خشک و تمام مقرّراتی را نمیپسندد. <br /> • امّا مسألهای مهمّ، که روح مسلمان، و حیات «جهاد اکبر» -ونیز «اصغر»-، و اساس رابطهی انسان با پروردگار، و تنها نشانهی ایمان آگاه، و فعّال است؛ و بدون آن، موجودیت ایمانی، نه مفهوم دارد؛ و نه واقعیت خارجی، «دعاء» است. دعاء، روح و مغز نماز است؛ و نماز هم، تنها وسیلهی رابطهی منظم خلق با خالق؛ و ناهی از فحشاء ومنکر. اگر توفیق الهی رفیق شود، بحث زیاد دربارهی دعاء، و کار زیادتر برای یافتن لیاقت دعا، باید بشود. <br /> • همه شما را به اجتناب از منهیات ششگانه سوره حجرات توصیه میکنم و متوجه باشید که در حالت گناه و آلوده شدن به ناپاکیها چقدر در نظر خدا زشت هستید. <br /> • خواهران و برادرانم ! محببت شما نسبت به من، در صورتی با ارزش است که موافق با محبت و رضای خداوند باشد و فردای مرگ و قیامت با آن خوشحال و سرافراز باشید. آخر اگر اصلاً من و تمام آثارم و همه ی شما و این نسل و این سده نباشیم، یکهزارم آن ضرر را، به بشریت تا هنگام زوال زمین و آسمان نمیرساند، که تحریف و تغییر یک اصل دینی آنهم در محدوده شرک و توحید متوجه بشر میسازد. <br /> • در اسلام مسئولیت انسان مسلمان، مرز و حدّی مشخص ندارد. اصولاً مسلمان بودن برابر است با مسئولیت و این مسئولیت وجود مادی و معنوی فرد را تا پهنه هستی در بر میگیرد. منتهی گسترش و افزایش شعاعها و دایرههای مسئولیت به تناسب افزایش و گسترش امکانات فرد بستگی دارد. <br /> • تکفیر بعضی از فرقههای اسلامی پایبند و معتقد به اصول عقاید اسلامی (هر چند به طور آشفته) خلاف موازین اسلامی میباشد. <br /> • «خیر النّاس أنفعهم لِلنّاس» خدمت به خلق از آثار تقوا میباشد امّا به شرطی که: _ همراه با تواضع باشد. _ بدون توقع مادی و معنوی باشد. _ با تحمّل صمیمانه و آسان انتقادات و توقعات دیگران همراه باشد. _ در صورت بروز هرگونه قصور یا تقصیر، صمیمانه به آن اعتراف نموده و از آن متأثر شوید نه اینکه به توجیه و عذرتراشی و تهمت زدن به دیگران متوسل شوید. <br /> • به اقتضای دو اصل « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ » و « لا یومن احدکم حتّی یحب لاخیه ما یحب لنفسه» مکلفیم هر آنچه برای خود دوست داریم و میپسندیم برای همه مسلمانان بدون استثناء دوست داشته باشیم. <br /> • با توجه به نص إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ قصور از این دو وظیفه ( که صورتهای اجرائی گوناگون و فراوانی دارند ) عصیان است: اوّل _ جدّ و جهدی صادقانه و پیگیر بر اساس روش اسلامی برای رفع کدورتها و بیگانگیها و... دوّم _ کوشش برای شرایطی که دانشمندان همه ی فرق اسلامی با صمیمیت و شوق ایمانی، به بررسی یک یک مسائل بپردازند. تا امّت اسلامی و دین زنده شوند. <br /> • محبّت نسبت به خود، مفهوم و مصادیقی دارد مخالف با خودخواهی. خودخواهی آثار ناگواری برای فرد دارد که اصلیترین آنها « استکبار » میباشد که آن هم صورتها و جلوههای گوناگونی دارد از جمله: خود را بزرگتر و بهتر از دیگران پنداشتن، بر دیگران مخصوصاً ضعیفا، تکبّر نمودن، برخورد تحقیرآمیز با اطرافیان، انتظار دست به سینه شدن و اطاعت بی چون و چرا دیگران ( از افراد خانواده گرفته تا جامعه ). <br /> • بت پرست مخلص بهتر است از ریاکاری ( منافقی ) که در مسجدالحرام سجده میکند... <br /> • خدایا به خاطر من بنده ای را عذاب مده ؛ به خدا قسم، حاضرم همه عمر در دنیا رنج بکشم و زیر شکنجه باشم اما تمام بندگان خدا هدایت و سعادتمند گردند… <br /> <br />
من به نوبه خودم از سایت شما کمال تشکر دارم.